بغض سرد # فصل دوم #

صدای نفس نفس زدنش وجودم را سرد کرده بود و وجود دندان های تیزش در گردنم آزارم می داد . خودش را عقب کشید .... چهره اش برایم ترسناک شده بود . زبانش گرفته بود ، نمی دانست چه بگوید . فقط اسمم را صدا زد و صدایش در ذهنم موج خورد و رقصید .... سرم گیج می رفت ... و از حال رفتم .

بالاخره بعد از مدتها کنترلش را از دست داده بود و راز درونش را فاش کرد . با اینکه بیهوش شده بودم ولی احساس کردم دستانی آشنا که متعلق به زرو نبود ، مرا در آغوش گرفت و مانع از افتادنم شد .

وقتی چشمانم را باز کردم ، چشمان آشنای پدر وجودم را گرم کرد . در کنارم نشسته بود و جای دندان های بی اختیار زرو را پانسمان می کرد ، در همین حال سعی می کرد به گونه ای دلداریم دهد اما من که شوکه و نگران بودم ، بی اختیار اشک می ریختم .

بعد از اینکه زخم را پانسمان کرد ، چندتا قرص آرامبخش خوردم و اتاق را ترک کردم . همین طور که در راهرو قدم می زدم و در افکار کابوس وارم چرخ می خوردم ، صدای داد و فریاد بلند مردانه ای رشته افکارم را پاره کرد .

نزدیک اتاقی شدم که صدا از آن بر خواسته بود و گوشم را پشت در گذاشتم ، اتاق زرو بود . صدای دردناک فریاد هایش که مرتب خودش را سرزنش می کرد ، وجودم را ریش ریش می کرد . جسمی شیشه ای را در اثر برخورد با دیوار شکاند و اتاقش را دریای خرده شیشه کرد . سکوت حاکم شد ، خیلی دقت کردم تا بالاخره صدای آرام و دلخراش گریه اش را شنیدم . بی اختیار اشک هایم جاری شد ، جلوی خودم را گرفتم و به اتاقم برگشتم . خودم را روی تخت انداختم و شروع به گریه کردم ، افکارم آتش به جانم می زد تا اینکه کم کم خسته شدم و خوابم برد .

فردای آنروز وقتی به مدرسه رفتم ، تمام دوستانم جویای حالم شدند و هر کدام به شوخی می گفتند : " گردنت چی شده ؟ نکنه خون آشام گازت گرفته ؟! " و بعد از خنده ای بلند آتش به جانم می زدند . نمی دانستند که چقدر برایم سخت است که زرو را اینگونه آشفته از کنترل خود ببینم . او امروز به مدرسه نیامده بود و همین باعث می شد که نگرانی ام افزون تر گردد .

هوا تاریک بود که به خوابگاه برگشتم . وجودم توسط افکارم در عذاب بود ، نتوانستم خودم را آرام کنم و به سمت اتاق زرو دویدم . وقتی رسیدم نفس نفس می زدم و بی درنگ در را گشودم .....

ادامه داستان را در ادامه مطلب بخوانید .

ادامه نوشته

لحظه ی سرخ  # فصل اول #

درختان دست های سوزن وارشان را با خشونت در چند برگ با هارمونی سرخ و طلایی پیچ داده بودند . اما گه گاهی سرما قدرت دستانشان را می گرفت و برگ های پاییزی بر روی زمین نقش می بستند .

اوایل پاییز بود و من تازه به دبیرستان پا گذاشته بودم . یه جایی دور از شهر که مثل بقیه مدرسه های شهر ، دختر و پسر با هم درس می خواندند . تصمیم داشتم سه سال دبیرستان و دانشگاه همانجا بمانم . محیطش از نظر قدمت به کلیسا های قدیمی می خورد و بسیار بزرگ و دارای خوابگاه بود و ... خوابگاه هایش جداگانه بود .

مدیر این ساختمان بزرگ کسی بود که از کودکی من و یک پسر دیگر را بزرگ کرده بود ، چون هر دو یمان مادر و پدرمان را در کودکی از دست داده بودیم و به این مرد بزرگ سپرده شده بودیم .

تقریبا میشود گفت به خاطر اجر و قربی که پیش مدیر مدرسه داشتیم مسئول حفاظت بچه ها در شبانگاه بودیم ، شبها تا صبح به دور خوابگاه ها می گشتیم تا مبادا کسی فکری به سرش بزند .

آن پسر که همه ی دانش آموزان قلبش را مانند سنگ می دیدند ، نامش " زرو " بود . از همه ی پسر های مجتمع قدش بلندتر بود ، موهای خاکستری مشکی داشت که  به صورت تیغ وار با حرکت کردنش روی سرش می رقصیدند . چشمان بنفش رنگی داشت که پر از راز بود ، بالای لاله ی گوشش توسط دو فلز نقره ای سوراخ بودند و چیزی عجیب که همیشه توجه مرا به خودش جلب می کرد ، علامت معنی داری بود که به صورت حرفه ای روی گردنش حک شده بود .

در اجرای نظم مجتمع رقیبی نداشت و کارش را بدرستی انجام می داد ، تمام دانش آموزان از او فاصله می گرفتند و جرات نمی کردند بر خلاف حرفش چیزی بگویند . مسئولیتش ذره ای به درسش لطمه نمی زد ، تازه گاهی وقتها هم برای من و پدرمان آشپزی می کرد ! از هر نظر کامل بود اما گاهی وقتها بی دلیل کلاس را ترک می کرد و صورتش همیشه یک حالت داشت ....

ادامه داستان را در ادامه مطلب بخوانید .

ادامه نوشته

میخوام از عشق و دنیای جادوییش براتون بگم ...

هر وقت میخوام از عشق حرف بزنم ، گریه ام میگیره ....

عشق دنیای عجیبی داره که دلم میخواد داخلش بشم ، با تمام تلاشی هایی که تو این چند سال کردم ولی فقط می تونم بوش رو از اون قهقرای قلبم حس کنم . اولین عشق ، تنها عشقیه که تو خاطر آدم میمونه و فراموش کردنش خیلی سخته .

اون عشقی که من ازش حرف میزنم عشقی نیست که توسط دوست پسر یا دوست دختر پیداش بشه ، گرچه این روزا حتی برای عشق هم با همدیگه دوست نمیشن ... تمام این حرفایی که می زنم با نگاه به اطرافم دریافتم ، الانا دیگه دخترا و پسرا به خاطر پول با همدیگه سعی میکنن دوست بشن .

دخترا فکر میکنن تمام پسرا همون پسرای توی فیلم و کارتون و کتاب ها هستن ، در حالی که در اشتباهن چون هرگز همچنین پسرایی آفریده نشدن که بخوان بخاطر عشق بجنگن . پسرا کارشون خیلی راحت تر از دختراس ، چون دخترهایی که اونا می خوان آفریده شدن ولی گاهی وقتا هم دخترایی به پستشون می خورن که از دست پسرا دلخورن و دغدلیشون رو سرشون خالی میکنن یا به قول یکی از دوستان تیغشون میزنن و حسابی میچاپنشون !

من کسی ام که صدتا از این دوستیهای بی فایده رو تجربه کردم ، چون فکر می کردم طرف مقابلم هم مثل من کسیه که می خواد وارد دنیای جادویی عشق بشه که کلا در اشتباه محض بودم .

دوست دارم که بیشتر از این دنیا بدونم ، وقتی موسیقی گوش میدم یه سری از کلمات توی ذهنم قفل میشن و فکرم رو مشغول میکنن . حس میکنم چندتا چیز بهم کمک میکنن که به این دنیای عجیب نزدیکتر بشم ، بیشتر از همه هنر که این دنیای جادویی رو شکل میده و کمی هم خشونت .

آدما تو دنیای جادویی عشق چند نوع هستن :

1 . کسایی که سعی میکنن با دیگران ارتباط برقرار کنند و در آخر عشق واقعیشون رو پیدا می کنن .

2 . کسایی که به خاطر شهرت و قدرتشون فکر میکنن هرکسی رو بخان به سادگی می تونن بدست بیارن ولی وقتی یکی باهاشون لج میکنه دنبالش و راه میفتن و عاشقش میشن .

3 . دسته ای که من عاشقشونم دسته ای اند که هر چقدر هم بهشون عشق بورزی اعتنایی نمی کنند در حالی که در قلبشون می خوان برات بمیرن و یه روزی این عشقو به زیباترین صورت ممکن بروز می دن .

4. دسته ی دیگر هم میتونم به عده ای اشاره کنم که از عشق بسیار حاضر نیستن هیچ حیوانی که بتواند بر علیه معشوقه شان حرفی بزند ، آفریده شود ! این عده حتما قدرتمندند و معشوقه ای ضعیف دارند .

_ _ _ _

این ها نهایت اطلاعاتی بود که تا به الان از آدمای این دنیای جادویی کشف کردم ، خوشحال میشم که شما هم اگر حتی بوی این دنیا به مشامتان رسیده از لذتش بگویید . یا اینکه از همین الان وارد این دنیا شوید ....

موزیک ویدیو

چندتا از موزیک ویدیو های فوق العاده گروه The Saturdays :

Missing you

Higher

Ego

Forever is over

Work

این اولین باریه که تو وبلاگم موزیک ویدیو میذارم ، که اینم به درخواست یکی از دوستان بود . اگه استقبال کنید و خواسته هاتون رو افزایش بدید ، یه تاپیک مخصوص این موضوع برای پاسخگویی به خواسته هاتون میذارم .

با تشکر