چی بذارم ؟

سلام بچه ها ، تصمیم دارم چند تا چیز براتون بذارم ، خودتون بگید که کدوم رو الان بذارم ؟

۱. یه بازی جدید

۲. لحظه ی اتصال ( عاشقانه )

۳. می خواهم با تو بمانم ( عاشقانه )

۴ . حوری ( عاشقانه پریان )

۵. به پاس نفرتت ( نامه ی عاشقانه سیلواناس به آرتاس )

۶. دوستانه ( داستان دوستی )

۷. شاید فردایی نباشد .. ( تخیلی عاشقانه )

۸ . سیاه و سفید ( آشنایی عاشقانه )

۹ . موهای طلایی اش ( تخیلی )

۱۰ . آتیش پاره ( داستان زندگی دختری جوان ، تخیلی )

۱۱ . پشه ( داستان عشق دو پشه )

۱۲. رنگین کمان پاداش کسانی است که تا آخرین قطره زیر باران می مانند ( قرار دو جوان )

نمیخواهم فرمانده درمانده باشم ...

سربازی حراسان وارد اردوگاه شد و در حالی که نفس نفس میزد ، در عمق چشمانش چشم دوختم ، شکه شده بود ، ضربان قلبش اسمی را با تمام وجود فریاد می زد . افرادم دورش را گرفتند تا حالش را جا بیاورند ، نزدیک رفتم و دستم را روی شانه اش گذاشتم و با جدیت گفتم : " چه چیز تو را اینقدر ترسانده ؟ جنیان از چه شیون بر میدارند ؟! ... " در چشمانم نگاه کرد و گفت : " حسین ... " تمام وجودم لحظه ای ایست کرد ، باید تصمیم می گرفتم ، لشگریان را به حال خود آوردم و فریاد زدم : " خود را آماده کنید ، سلاح هایتان را برنده تر از همیشه کنید ، به دیدار حسین می رویم ! "

به سرعت به نزدیکی چادر حسین رسیدیم . در صحرای کربلا معرکه ای برپا شده بود ، لبانم خشک شده بود ، لشگر حسین فقط 72 نفر در مقابل چند صد نفر سپاه کفر بود . چادر را کنار زدم و در خدمت حسین بن علی زانو زدم با بغض گفتم : " بگذار جنیان در کنارت بجنگند ! سپاه چند هزار نفری من در خدمت فرزند علی بن ابیطالب ، حسین بن علی است ! " دستانم را گرفت و بلندم کرد و به آرامی زمزمه کرد :" نیازی به کمک شما نیست ..."

از محبت و گذشت و قناعتش هرچه بگویم کم است ، جملاتش بغض در گلویم می انداخت .

در جوابش گفتم : " یا اباعبدالله ! عظمت سپاه اسلام نباید مخفی بماند ... بگذار زمین را به خون این کفار آغشته کنیم ....

-         اگر قرار بر دخالت شما بود ، واقعه عاشورا در کربلای خشک ، خیالی بیش نبود .

اطاعت بر وجودم چنگ میزد ، از چادر بیرون رفتم و به  خواهر و برادر حسین بن علی عرض ادب کردم و در گوشه از معرکه ایستادم .

 (ادامه متن در ادامه مطلب )

ادامه نوشته

عاشقانه ، کودکانه

عکس های عاشقانه از کودکان در ادامه مطلب

ادامه نوشته